Promise🦢🐾 p⁶
تهیونگ با بهت و حیرت به خواهر کوچولوش که تصمیم گرفته بود مستقل زندگی کنه و آیندش رو بسازه نگاه میکرد...قطعا این خبر خوبی بود اما...اما کارکردن توی یه کمپانی معروف با اون همه استف و کارکنان و میکاپ ارتیستای مرد...محیط جالبی نبود که تهیونگ بتونه با خیال راحت خواهرشو تنها بزاره...
تهیونگ « نمیشه...تو باید برگردی دگو...
یونجین با حرف تهیونگ بغضش شکست و ادامه داد
یونجین « نه نه توروخدا اوپا..هقق من نیمخوام...قول میدم به کسی نگم خواهر برادریم هقق..قول میدم مزاحم کارت نشم فقط میخوام نزدیک خودت باشم میترسم توروخدا هققق
تهیونگ نتونست تحمل کنه و اشکای خواهرش رو ببینه بنابراین دستی به سرش کشید و کمرشو نوازش کرد...
تهیونگ « ششش اروم باش...فقط یه قولی بهم بده...به هیچکس نگو خواهر برادریم چون برات دردسر میشه و...من همیشه نیستم مراقبت باشم...خودت باید حواست به خودت باشه هوم؟
یونجین « ا..اوهوم...باشه...
پرش زمانی//
جیمین « تهیونگااا چرا موافقت کردی؟ اینجوری هم برای خودش دردسر میشه هم ما...
تهیونگ « داشت میگفت اون مرد عوضی با عکساش تهدیدش میکرد...میفهمی؟ اگه برمیگشت دگو بدتر بود...
نامجون« راست میگه...به هر حال...اونم یکی مثل بقیه میکاپ آرتیستا کمپانی...
راوی « درسته شاید این ماجرا اول مثل استخدام یه میکاپ آرتیست ساده باشه اما...داستان ما اینجوری ساده نمیمونه...کی میدونه در ادامه چی میشه؟
تهیونگ « نمیشه...تو باید برگردی دگو...
یونجین با حرف تهیونگ بغضش شکست و ادامه داد
یونجین « نه نه توروخدا اوپا..هقق من نیمخوام...قول میدم به کسی نگم خواهر برادریم هقق..قول میدم مزاحم کارت نشم فقط میخوام نزدیک خودت باشم میترسم توروخدا هققق
تهیونگ نتونست تحمل کنه و اشکای خواهرش رو ببینه بنابراین دستی به سرش کشید و کمرشو نوازش کرد...
تهیونگ « ششش اروم باش...فقط یه قولی بهم بده...به هیچکس نگو خواهر برادریم چون برات دردسر میشه و...من همیشه نیستم مراقبت باشم...خودت باید حواست به خودت باشه هوم؟
یونجین « ا..اوهوم...باشه...
پرش زمانی//
جیمین « تهیونگااا چرا موافقت کردی؟ اینجوری هم برای خودش دردسر میشه هم ما...
تهیونگ « داشت میگفت اون مرد عوضی با عکساش تهدیدش میکرد...میفهمی؟ اگه برمیگشت دگو بدتر بود...
نامجون« راست میگه...به هر حال...اونم یکی مثل بقیه میکاپ آرتیستا کمپانی...
راوی « درسته شاید این ماجرا اول مثل استخدام یه میکاپ آرتیست ساده باشه اما...داستان ما اینجوری ساده نمیمونه...کی میدونه در ادامه چی میشه؟
- ۸۳.۹k
- ۰۴ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۶۸)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط